نگاه کرد به گوشیم... به برچسب ژلهای گوشیم و پرسید چی؟
گفتم چی!
گفت رفیق شهیدم چی؟
من:آها رفیق شهیدم ابراهیمهادی
پوزخند زد و گفت هه
رفیق شهیدم.... کی بود!؟
من:کسی که با دعای توسل تونست حال مریضی رو خوب کنه،انقدر عمیق بود،خیلی مردِ،دوسش دارم
نگاه کرد به من و دوباره خندید و سرشو گرفت سمت دیگه!البته به من خندید نه به داداش ابراهیمم.
میدونم هنوزم تغییرمو هضم نکرده،هنوزم کنجکاوه، هنوزم میخواد بدونه چی شده،هنوزم میخواد از انکار به یقین برسه،عین خودم! شاید آره، عین خودم....
۹۸/۰۴/۱۳