loading...

دســت نوشــت

Content extracted from http://dastinevesht.blog.ir/rss/?1738484420

بازدید : 359
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 10:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دســت نوشــت

نگاه کرد به گوشیم... به برچسب ژله‌‌‌ای گوشیم و پرسید چی؟
گفتم چی!
گفت رفیق شهیدم چی؟
من:آها رفیق شهیدم ابراهیم‌هادی
پوزخند زد و گفت هه
رفیق شهیدم.... کی بود!؟
من:کسی که با دعای توسل تونست حال مریضی رو خوب کنه،انقدر عمیق بود،خیلی مردِ،دوسش دارم
نگاه کرد به من و دوباره خندید و سرشو گرفت سمت دیگه!البته به من خندید نه به داداش ابراهیمم.
میدونم هنوزم تغییرمو هضم نکرده،هنوزم کنجکاوه، هنوزم میخواد بدونه چی شده،هنوزم میخواد از انکار به یقین برسه،عین خودم! شاید آره، عین خودم....

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۸/۰۴/۱۳

معصومـــه پــورابـراهیـــم

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 83
  • بازدید سال : 158
  • بازدید کلی : 6703
  • کدهای اختصاصی